جزیره دانش

شیمی- زیست- فیزیک- جغرافی- دین و زندگی-ادبیات...

جزیره دانش

شیمی- زیست- فیزیک- جغرافی- دین و زندگی-ادبیات...

خدا از زبان ملا صدرا...

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان، اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود، و به قدر ایمان تو کارگشا می شود، و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می شود، و به قدر دل امیدواران گرم می شود...... پدر می شودیتیمان را و مادر. برادر می شود محتاجان برادری را. همسر می شود بی همسر ماندگان را. طفل می شود عقیمان را. امید می شود ناامیدان را. راه می شود راه گم گشتگان را. نور می شود در تاریکی ماندگان را. شمشیر می شود رزمندگان را. عصا می شود پیران را. عشق می شود ..محتاجان به عشق را..

خداوند همه چیز می شود همه کس را. به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس، بشویید قلب قلب هایتان را از هر احساس ناروا. و مغزهایتان را از هر اندیشۀ خلاف و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار... و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها! چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سر سفرۀ شما، با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند و بربند تاب، با کودکانتان تاب می خورد، و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند....مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود، که به شیطان پناه می برید؟ که در عشق یافت نمی شود که به نفرت پناه می-برید؟ که در سلامت یافت می شود که به خلاف پناه می برید؟ قلب هایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید. زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می پرد و دور...بی اعتنا به حقیران در روح. کینه چون لاشخور و کر کس است. کوتاه می پرد و سنگین...و جز مردار به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد.

<><><>

بازگشت به پاکدامنی

در آیین مقدس اسلام، برنامة تربیت بر اساس احیای تمامی تمایلات فطری و هدایت همة خواهشهای طبیعی بشر استوار است و شناخت این تمنیات فطری و ارضای صحیح و معتدل هر یک از آنها اساسی ترین پایة تربیت انسان می باشد. چنین تربیتی هماهنگ با نظام حکیمانة خلقت و بر وفق قانون آفرینش است، انسان را به شایستگی می سازد و موجبات خوشبختی و سعادت ابدی او را فراهم می کند.
گرایش به زیبایی از قبیل: زیبا پوشیدن، زیبا سخن گفتن، خود را آراستن، معطر کردن و تمایلات جنسی، همه و همه اموری است که از فطرت انسان بر می خیزد.
آنچه مهم است، نگهداشتن حریم و خارج نشدن از حد اعتدال در این موارد می باشد؛ نه سرکوب کردن خواهشها و تمایلات فطری و درونی و نه تندروی و افراط در آنها، اساساً معنای عفت همین است. یعنی شخصی عفیف و پاکدامن است که بتواند شهوات و غرایز خود را تحت کنترل در آورد، به طوری که از حد اعتدال خارج نگردد.
پافشاری بر منزلت عفاف در دین اسلام تا جایی است که امام المتقین، امیر مؤمنان حضرت علی ابن ابیطالب(علیه السلام)، مقام و جایگاه عفیف را با مقام شهید در راه خدا مقایسه می کند. «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملئکة. پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که قدرت گناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست».
همزمان با گام نهادن بشر به سکوی آسمان و حکمفرمایی فن آوری بر مغز و ارادة بشر، فرشتة عفت و اخلاق نیز از بسیاری جوامع رخت بربست. زن که مظهر عفاف، حیا و عشق ورزی به قداست و پاکی مام بشریت محسوب می شد و تداعی صفات فرشتگان در روی زمین و کانون گرم خانواده می نمود؛ به عنوان ابزاری بی مقدار در کوی و برزن چون کالایی در دست طماعان و گردانندگان بازار هوی و هوس در آمد و در معرض هجوم همه جانبة جریانهای سوء سیاسی و تبلیغاتی و سراشیبی سقوط قرار گرفت و کرامت ذاتی اش زیر غباری از غفلت و فراموشی مدفون شد.
از آن پس، اساس ازدواجها درهم ریخت و همه به دور آتش شهوت رقصیدند و نظام های دقیقی که در طول قرنها زندگی آدمیان برای اداره و بقای خانواده وضع شده بود و نیز روحانی ترین روابط انسانی میان زن و مرد، یکباره فرو ریخت و از ارزش و اعتبار زن، در نظر مردانی که برای وصول به کعبة وجود زن، حریمی ملکوتی ساخته بودند، کاسته شد تا آنجا که آنچه از بدی، گناه، عصیان، خیانت، کم ارادتی و تجاوز به زن و مقام شامخ او بود، در حق او روا داشتند.
شکی نیست که حفظ سلطة اقتصادی، سیاسی و نظامی کشورهای سرمایه داری استعمارگری بر سایر کشورها و مناطق عقب نگاه داشته شدة استعمار زده، بدون سلطة‌ فرهنگی و تنیده بر افکار و عقاید و فرهنگ مردم این مناطق، ممکن نبوده و نخواهد بود؛ که استعمار برای رسیدن به این هدف شوم از کتب درسی مدارس گرفته تا مقالات علمی، برنامه های سینمایی،‌ رادیویی، تلویزیونی، ویدئویی، ماهواره و غیره به صورت گوناگون بهره برداری می کند و همواره در صدد است که مردم،‌بویژه روشنفکران جوان، بخصوص امت اسلامی را از تاریخ جامعة‌ خود جدا سازد و طرز تفکر استعماری را رواج دهدو هرچه افزونتر، از خود بیگانگی و بیگانه پرستی را توسعه بخشد.

مـراحـل وقـوع قـیـامـت

خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد
این مجموعه یک برگ سبز و پرارزش از جنگل همیشه سبز قرآن است .
مراحل وقوع قـیـامـت
تأثیرات زلزله روی موجودات زنده تأثیرات زلزله روی موجودات زنده
«مـردم! رهنمودهای آفریدگار خود را بکار بگیرید که لرزش روز رستاخیز لرزشی بی سابقه است ـــ روزیکه با آن مواجه شوید: هر شـیر دهنده در حال شیر دهی شیرخوار خود را رها می کند وهر ماده بارداری وضع حمل میکند، و مردم را مست می بینی در حالیکه مست نیستند بلکه مجازات خـدا طولانی است». حج 1-2
نکات آیـه:
1ـــ زلزله باعث وضع حمل می شود،انسان را مست می کند، باعث رها نمودن شیردهی می شود:
موجهای صوتی با تناوب ضعیف، با تواتر و تناوب ضعیف تر از شنوائی بشر (مادون صوت) با 7 ــ 15 نوسان در هر ثانیه، بیش از آنچه شنیده شوند احساس می شوند و روی موجودات زنده تأثیر می گذارند. نمونه این نوع تواتر و تناوبِ صوتی زلزله ها هستند. زلزله در صورت شـدید بودن و طول کشیدن از جمله همین تأثیراتی که در آیه بیان شده را روی انسان می گذارند. کسیکه در حال شیردادن به نوزاد است شیر دهی نوزاد را رها می کند. کسیکه باردار است وضع حمل می کند. و انسان گیج و منگ میشود یا به توصیف قـرآن "مست" بنظر می رسد.
2ـــ روز رستاخیز با زلزله بی سابقه همراه خواهد بود:
زمین از جهت غرب در جهت شرق بدور خود می چرخد که این امر یکی از دلایل ایجاد شب و روز در روی زمین است. هر صد سال حدوداً باندازه یک جزئی از ثانیه از سرعت حرکت زمین بدور خود کاسته میشود. طوری که حدوداً 4 هزار میلیون سال پیش سرعت زمین آنقدر زیاد بوده است که طول شب و روز 4 ساعت بوده است. نتیجه کم شدن از سرعت زمین اینست که روزی زمین از حرکت باز خواهد ایستاد و بعد به سمت عکس حرکتِ کنونی خود حرکت خواهد کرد (یعنی از شرق به غرب)، و خورشید نیز از غرب طلوع خواهد کرد. در مدتی که زمین از حرکت باز خواهد ایستاد دچار تنش و لرزشهای سهمگینِِ بی سابقه خواهد شد.
صـدا مـی کُـشـد
« و در شـیـپـور دمـیـده خواهد شد و هـر کـه در زمین و سـیارات باشد بیهـوش شده و می میرد غیر از آنکه خدا آنرا استثناء کرده باشد».زمر 68
نکات آیه:
1ـــ صدا انسان را بیهوش می کند و می کشد:
فـشار موج بالای 200 ( mb) کـشنـده است. مثلاً انفجار یک بمب اتم در فـاصله 500 متری می تواند انسان را بکشد. (البته گرمای آن در آن فاصله کشنده تر است ولی در صورت کشته نـشـدن با گرمای آن از صدای آن می میرد).
2ـــ هنگام قیامت کسانی در سیارات خواهند بود:
موقعیت عـلـمی انـسـان امـروز و رفـتن وی بـه مـاه درسـتی رفــتـن انـسان به سیارات دیگر و بودن وی در آنها را تأیید می کند.

مـراحـل وقـوع قـیـامـت
«امروز می پـرسـد: روز قـیامت دیگر چه وقت است ـــ ولی وقتی نور چشم را بگیرد ـــ و ماه ناپدید بشود ــ و خورشید و ماه یکی شوند ـــ آنروز می گـوید: گریزگاه کجاست»! قیامت 6ــ10
«وقتی خورشید حجیم شود و ستارگان تیره شوند (بمیرند)». تکویر 1ــ2
«و وقتی جو کنده شود». تکویر 11
« و وقتی دریاها طغـیان کنند». انفطار 3
« و وقتی دریاها به غلیان آمده و تبخیر شوند». تکویر 6
« وقتیکه ستارگان کم کم تمام شوند». مرسلات 8
نکات آیات: 1ـ خورشید حجیم خواهد شد. 2ـ چشم را برق خواهد گرفت. 3ــ دریاها طغیان خواهند کرد. 4ـــ دریاها تبخیر خواهند شد. 5ـــ مـاه خـواهـد گرفت.6ـــ جو کـنـده خواهد شد. 7ــ جو نسبت به زمین بمثابه پوست می ماند. 8ـ ماه و خـورشید یکی خواهند شد. 9ـ ستارگـان تیره خواهند شد (خواهند مرد). 10ـــ ستارگان کم کم تمام خواهند شد.
1ــ خورشید حجیم خواهد شد:
خورشید از هـیـدروژن و هلـیوم تشکیل شده است. بدلیل دمای بـسـیـار بـالای درون آن پیوسته هیدروژن آن تجزیه میشود و به هلیوم و حجم عظیمی از انرژی که گرما و نور و تشعشعات بـاشـد تبدیل میشود. هـیـدروژن آن روزی تـمام می شود و منبع هلیوم آن متلاشی می شـود و دمـای آن بالا میرود. بـه دلیل افـزایـش دما بخش (انبار) هـیدروژن به بیرون هل داده می شود و خورشید گسترش پیدا می کند و غـول آسایِ سرخ رنگ می شود. بعد دوباره کم کم جمع می شود و بعد دوباره امتداد پیدا می کند و بعد دوباره جمع و کوتوله سفید رنگ میشود. (عمر خورشید 5000 مـیـلـیـون سـال دیـگـر بـرآورد می شـود. ایـن تـخـمـیـن با بررسی انواع انفعـالات هــسـتـه ای مـوجـود در خورشید و در ترکیب خورشید و حساب اشعه های خارج شونده از آن، و حساب جرم آن زده شده است و بستگی به این دارد که: اولاً خورشید پیوسته هـمـیـن اندازه از ماده را تجزیه کند. و ثانیاً: نحوه تجزیه و فعل و انـفـعالات درون خورشید پیوسته به هـمین منوال کنونی خود ادامه داشته باشد. و این چیزی است که انسان از آن مطمئن نیست).
(مصدر تکویر در اصل بمعنی پیچاندن چیزی دور چیزی است. بعد بطور ضمنی بمعنی حجیم شدن، پف کردن، در خود جا دادن یا فرو بردن، کوره شدن و غیره بکار رفته است).
2ــ چشم را برق خواهد گرفت:
خـورشـیـد در آغـاز گـسـتـرش خـود نور و تشعشعات خیلی بیشتری از آنچه فعلاً ساطع می کند را ساطع خواهد کرد و این باعـث می شود که چشم را بگیرد.
3ــ دریاها طغیان خواهند کرد:
از آنجا که دمای هـوای قـطبها در حدی نیست که بـرفـهـای آن آب شـونـد سال بسال بر اندازه برف و یخ آنها افزوده می شود. و به هـمان اندازه نیز از آب دریا رفـته رفـته کاسته میشـود. وقـتی خـورشـیـد آغاز به گسترش پیدا کردن می کند دمای حرارت روی زمین بالا می رود و باعث ذوب شـدن بـرفـهـای قطبها میشود. با آب شدن آنها سطح آب دریاها بالاتر می آید و به این ترتیب دریاها طغـیان می کنند.
4ـــ دریاها تبخیر خواهند شد:
در ادامه گـسـتـرش خـورشـیـد و پـیـوسـته بالاتر رفـتن دمای حرارت در زمین، آبهای روی زمین تبخیر خواهند شد.
5ـــ ماه خواهد گرفت:
با افـزایش گرما و تبخیر شدن دریاها، جو زمین یکپارچه پر از بخار می شود و ماه دیده نخواهـد شد.
6ـــ جو کنده خواهد شد:
با گسترش خورشید و افزایش دما و تـبخیر دریاها، جو زمین از محدوده زمین خارج می شود و به فضا می رود. گرمای روی زمین روزها گرمتر از درون تنور خواهد شد.
7ــ جـو نسبت به زمین بمثابه پوست می ماند:
واژه «کشط» به معنی پوست کـنـدن اسـت. و «کـشـط شـدن» جـو به این معنی است که جو زمین بمثابه "پوست زمین" می ماند. قـطر زمین 12800 کـیلومتر است و ارتفاع جو 1000 کـیلومتر. یعنی ارتفاع جو نسبت به قطر زمین تقریباً یک سیزدهم است. این نسبتِ جو نسبت به قـطـر زمـین مانند نسبت پوست به مـیـوه می ماند.
8ــ ماه و خورشید یکی خواهند شد:
وقـتـی خورشید امتداد پیدا می کند و بزرگ می شود ابتدا عطارد را می بلعد که در فاصله 58 میلیون کیلومتری آن قراردارد. بـعـد زهره را می بلعـد که در فاصله 108 میلیون کیلومتری آن قرار دارد. و بعـد نوبت ماه میرسد و ماه را می بلعد. در آن زمان البته فاصله ماه تا زمین بیشتر از آنچه امروزه هست خواهد بود، چون ماه هر سال 3 سانتیمتر از زمین دور می شود. و به این ترتیب ماه و خورشید یکی خواهند شد.
9ـــ ستارگان تیره خواهند شد (خواهند مرد):
ستارگان نیز مانند سایر پدیده هـای دیگر تولد و زندگی و مرگ دارند. برخی از ستاره هائی که می بینیم از خیلی وقتها پیش مرده اند و ما فـقـط نور آنها را می بینیم، و بـقـیه نیز خواهند مرد.
10ـــ ستارگان کم کم تمام خواهند شد:
در داخل کهکـشـانـهـا از ابرهای گازی موجود در آنها بطور متوالـی ستاره های جدید متولد می شوند. ولی آن ابرهای گازی روزی تمام خواهند شد. وقتـی هـمـه گـازهای موجود در ابرهای گازی تمام شـوند سـتـاره هـای جـدیـد دیـگـری نمی توانند متولد شوند، و به این ترتیب ستارگان کم کم تمام خواهـند شد.

داستان در خصوص مرحله بیداری از خواب غفلت

«خورشید جمالش مرا از خواب بیدار کرد»

من جوانى هستم که در زندگى مرفّهى بزرگ شده‏ام، همه وسائل خوشگذرانى برایم آماده است.

روزى در ویلاى لب دریا که بسیار زیبا است و پدرم تمام گلهاى چهار فصل را در آن جمع کرده و طراوت خاصّى به آن داده است، نشسته بودم و به گیاهى به نام پیچک که از درختى بالا رفته بود و دوباره از سر درخت سرازیر شده و به پائین افتاده بود و در عین حال طراوت عجیبى در آن قسمت سر ساقه گیاه دیده مى‏شد دقیق شده بودم، ناگهان مثل کسى که از خواب عمیقى بپرد و به چیزى دقیق شود با خود گفتم: این چه معجزه‏اى است که از طبیعت صادر شده؟ این گیاه با آنکه از پاى ریشه تا سر ساقه لااقل پنجاه متر طول دارد و ساقه‏اش به باریکى دو میلى متر بیشتر نیست و علاوه داخل ساقه مثل لوله آب خالى نیست که آب آزادانه به سر ساقه برسد و هوا هم به قدرى گرم است که در مدّت یک دقیقه لااقل در هر سانتیمترى دو قطره آب تبخیر مى‏شود آیا چگونه پمپى پاى ریشه این گیاه به کار گذاشته‏اند که در هر دقیقه بدون کم و زیاد مى‏تواند این همه آب را از رطوبت زمین بگیرد و به طور مساوى به تمام برگها و شاخه‏هاى این گیاه برساند؟!

این فکر آن روز هر چه بود، مانند فریاد بلندى بود، که به سر شخصى که در خواب است بکشند و او را از خواب بیدار کنند، من از خواب غفلت بیدار شدم و به درختها و گیاهان، در باغ و جنگل نگاه مى‏کردم و فریاد مى‏زدم که اینها را چه نیروئى، چه کسى، چه حکیمى، این گونه تحت قدرت خود قرار داده و به آنها کمک مى‏کند؟! ناگهان چشمم باز شد و همان گونه که شما با چشم دل و عقل وقتى پنکه کار مى‏کند جریان برق را در آن مى‏بینید، من هم در همه جا و همه چیز و در تمام گیاهان و درختان آن ویلا و کوه و جنگل و دریا نیروى حکیم و دانائى را مشاهده کردم که زیبائى و جمالش عقل و هوش را از سرم ربود.

به به چقدر لذّت بخش بود! چگونه محبوبم، عزیزم، آفریدگارم، در آن صبح خوشبختى که خورشید جمالش مرا از خواب غفلت بیدار کرده بود، به من لبخند مى‏زد و صبح بخیر مى‏گفت و چگونه من خود را در آغوش مهر و محبّتش انداختم!

ایکاش عزیزان شما هم مثل من آن جمال زیبا را مى‏دیدید و یا لااقل در کنار من بودید و وجد و نشاط مرا مشاهده مى‏کردید، انسان با وجدان هر چیز خوبى را که به دست مى‏آورد مایل است دوستانش هم از آن استفاده کنند یا لااقل مى‏خواهد به مردم اهمیّت نعمتى را که دارد بفهماند.

به خدا قسم، حیف است که انسان در دنیا مثل ذرّه‏اى که در آفتاب حرکت مى‏کند و بلکه شدیدتر از آن تحت نفوذ و احاطه پروردگار عزیز و خداى مهربان باشد و از او غافل باشد. بالأخره من نمى‏دانم چگونه وجد و نشاط خود را براى شما توضیح دهم، تنها باید بگویم: «تا نخورى ندانى» به هر حال آن روز ساعتها گریه شوق کردم و تنها چیزى که از محبوبم، معبودم، پروردگار عزیز و مهربانم خواستم این بود که هرگز مرا از خود جدا نکند و دیگر بار به خواب غفلت فرو نروم او هم دست مرا گرفت و به دست یکى از اولیائش براى تربیت شدن و لیاقت پیدا کردن به مقام قربش سپرد و براى همیشه زیر بار منّت خود قرارم داد.

راه های افزایش محبت به خدا

یا هو

چرا محبّتمان به خداى متعال کم است ؟

معرفت خیلى مهمّ است و محبّت شاید نتیجه ی معرفت باشد. ما تا اندازه اى که معرفت به خدا داریم محبّت نداریم والاّ باید منفجر شویم. چون معرفت ما مشکوک است و جدّى نیست والاّ خدائى که از رگ گردن به تو نزدیکتر است، خدایى که این همه مهربانى می کند، چطور شب می خوابى و یک «یا اللّه» نمی گویى؟ چطور می خوابى و لحظاتى از محبت شدید به خدا گریه نمی کنى؟ چطور خدا را از خودت جدا مى‏دانى؟

همه جا هست اگر دوستش ندارى، نافهمى، غافلى، لذا غفلت نداشته باش. موقع خواب بگو: «یا اللّه» چطور وقتى می خواهى چشمت به زنها نیفتد «یا اللّه» می گویى، شیطان را از خودت دور کن و «یا اللّه» بگو.

اگر انسان معرفت پیدا کند محبّت هم پیدا می شود و وقتى محبّت پیدا شد انسان نمى‏تواند به یاد محبوبش نباشد. لذا کوشش کنید معرفتتان را به ذات مقدّس پروردگار از طریق فکر در آیات آفاقیّه و انفسیّه زیاد کنید.مقدارى در خودتان فکر کنید، در نعمتهاى پروردگار فکر کنید، یک مقدارى هم از روایات و گفته هاى دانشمندان کمک بگیرید چون وقتى معرفت زیاد شود خواهى‏نخواهى محبّت هم زیاد می شود.

چگونه مى‏توان به خداى تعالى محبّت داشت؟

یکى از صفات مؤمن و علائم مؤمن این است که خداوند را بیشتر از همه چیز دوست داشته باشد.
کسانى که ایمان به خداوند دارند حبّشان به خداى تعالى شدیدتر است تا دیگر افراد و نقطه ی حسّاس محبّتشان تعلّق به ذات اقدس متعال دارد و هر چیزى که تعلّقش به خداوند بیشتر باشد آن چیز را بیشتر دوست دارند. اگر محبّت انسان حساب شده باشد طبعا محبّت و علاقه به متعلّقات محبوب هم دارد. یعنى هر چیزى که تعلّقش به محبوب بیشتر باشد بیشتر دوست دارد و هر چیزى که تعلّقش به محبوب کمتر باشد کمتر دوست دارد. ما می گوییم خدا را دوست داریم در حالى که در عمل شاید خداوند در صف آخر باشد! به جهت اینکه ما محبّتمان به هر چیزى بیشتر باشد به همان چیز بیشتر اهمیّت مى‏دهیم. مثلاً گاهى انسان به خاطر زن و فرزند و زندگى و حتّى رفیق به معصیت می افتد و گاه گاهى هم متوجّه معصیتش می شود و بعد هم می گوید: خدا چه کار کند فلانى را که مرا به معصیت انداخت!

خداى تعالى در آیه اى از قول بندگانش در روز قیامت می فرماید: اى کاش من با فلانى دوست نمی شدم چرا که مرا از خداوند دور کرد.
البتّه درست است که رفیق بد انسان را از خدا غافل می کند ولى اگر انسان قوى باشد و داراى قدرت روحى باشد او باید رفیقش را به خدا نزدیک کند و در آن شخص تأثیر بگذارد.
خیلى از افراد بودند که با داشتن رفیق خوب به خداوند عزّوجل نزدیک شدند.
کسى که ضعیف است تحت تأثیر شخص قوى قرار می گیرد و اگر انسان قوى باشد باید محیط را تحت تأثیر خودش قرار دهد و یا لااقل آن قدر محکم باشد که دیگران در او اثر نگذارند.

خداى تعالى در قرآن شریف می فرماید: بگو آیا پدران و یا فرزندانتان و یا اموالتان نزد شما محبوب ترند یا خدا؟

اگر کسى محبّت به خدا نداشته باشد آن طورى که باید داشته باشد و در این مرحله بماند مثل مرده اى است متحرّک که در مادّیت و محبّت به غیر خدا مرده است، در حالى که انسان باید به خداوند و بعد به متعلّقاتش عشق بورزد. متعلّقات خداوند که هستند؟ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام .اینها تعلّقشان به خداوند از هر موجودى بیشتر است چرا که اینها ید اللّه هستند، اُذُن اللّه هستند، وجه اللّه هستند، لسان اللّه هستند، عین اللّه هستند و بالاخره نفس اللّه هستند

راه رسیدن به خدا چیست؟ و چه چیزهایى انسان را از خداى تعالى دور می کند؟

وقتى ما به فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله اظهار محبّت کردیم و اجر رسالت رسول اللّه صلی الله علیه وآله را ادا کردیم یک راهش این است که قبرشان را زیارت کنیم .
کسى که می خواهد به سوى ربّش راهى پیدا کند، راه واقعى توحید را پیدا کند باید اظهار محبّت به فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله بکند. به خدا قسم رسیدن به خدا هیچ راهى ندارد جز اظهار محبّت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام.

ده میلیون مرتبه «یا هو» گفتن، نه صد مرتبه «یا اللّه» گفتن اگر از طرف خاندان عصمت علیهم السلام نباشد ارزش ندارد محبّت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است که اگر آنها گفتند بگو «یا على» بگو، اگر آنها گفتند بگو «یا اللّه» بگو، اگر آنها گفتند بگو «یا مقلّب القلوب و الابصار» باید بگوئیم، هر چه گفتند مطیع باشیم، این راه رسیدن به خدا است. اگر می خواهید به خدا برسید هیچ راهى ندارد جز این یک راه: «انّک لمن المرسلین على صراط المستقیم» معناى این آیه این است که همین کارها را از صراط مستقیم سخنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله باید انجام دهید، همین شما را به خدا می رساند. منتهى چون منظّم نیست یک قدرى شما را بالا می برند باز گناه می کنید پائین می ائید، همین طور متوقّف هستید، اگر قول دهید که گناه نکنید گناهانى که آسان است ولى نزد خدا بزرگ است مثل غیبت و تهمت انجام ندهید. مثل کسى که خودش را کثیف می کند و حمام می رود و خودش را می شوید این آدم متوسط تمیز مى‏ماند ولى تمیز صد درصد نیست. ما می رویم در جامعه گناه می کنیم مخصوصا گناه غیبت، یا در حرم مام رضا علیه السلام گناه می کنید، هر کس حرم على بن موسى الرضا علیه السلام برود مثل این است که از مادر متولّد شده است و هیچ گناه ندارد.البتّه بعضى از گناهان مثل حقّ الناس، گناهانى مثل ترک کردن نماز باید جبران شود، نماز را که نخوانده بخواند پاک پاک می شود. کسى را در حرم دیده است که گفت فلانى ریاکار است، با این حرف تمام زیارتش را به باد داده است مثل کیسه اى که پر از جواهر کرده بعد سوراخ می شود و می ریزد. وقتى که گناه را ترک کردید مثل سفینه ی فضانورد بالا می روید یعنى انسان کارهاى ثواب را انجام دهد و کارهاى گناه را ترک کند.
مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانی از اولیا خدامی گفتند: دل کسى را محزون نکن و نرنجان این حزن او یک واکنش دارد به سراغ تو می اید و تو را مریض می کند، بى‏حال می کند، تو را کم توفیق می کند، کم پول می کند اینها واکنش دارد هیچ هم متوجّه نیستیم، رسیدیم به یک نفر، به او اعتنا نکردیم، بى‏جهت خبرى را به او داده ایم و بعکس هر چه افراد بتوانند افرادى را از خود خوشحال کنند روحشان ترقّى می کند نه مثل کسى که می گوید ما فلان نماز را خواندیم یا مستحبّات را انجام دادیم ولى ترقّى نکردیم نه، ترقّى می کنى ولى زبانت نمی گذارد.

حتّى اگر می خواهید غذاهائى بخورید که براى همسایه هایتان عطرى دارد مثلاً دود کباب راه انداختى یک لقمه اى به او بده اگر نمى‏توانى مخفى کنى که بویش به مشام او نرسد، نکن. در جاهائى که فقیرنشین است انسان نباید حتّى نانش را نشان دهد.

گشت وگذاری در عالم برزخ

در آیات وروایات، مرگ وعالم برزخ به خواب تشبیه شده است. قرآن کریم می فرماید:«خداوندجان ها را به هنگام مرگ می گیرد ونفسی(انسانی) که هنوز اجلش فرا نرسیده در خواب، روح او راقبض می کند. کسی که مرگش فرا رسیده باشد،روحش را نگه می دارد وکسی که هنوز زمان مرگش فرانرسیده تا وقت معین رهایش می کند.»

 در این آیه شریفه مرگ به خواب موقت ولی طولانی تشبیه شده است. درهمین رابطه درروایتی از امام باقر(علیه السلام) سوال شد مرگ چیست؟ حضرت فرمود:« همان خوابی است که هر شب به سراغتان می آید ولی طولانی تر . به طوری که شخص از آن بیدار نمی گردد مگر روزقیامت .» حضرت در ادامه فرمود: «حالت شادی وصف ناپذیر ویاترس ومناظر هولناکی که شخص در خواب می بیند چگونه است؟! مرگ نیزهمانطوراست پس خود رابرای مرگ آماده نما.»

 

دراین تشبیه می توان ارواح رابه سه گروه تقسیم کرد.همانطور که سه نوع  خواب داریم، یکی خوابهایی که شخص به هنگام آن ازاطراف خود بی خبر است ودرخواب نه چیزی می بیند ونه چیزی می فهمد وتنها پس ازبیداری متوجه می شود خواب بوده؛ دوم خواب هایی خوش که فردتمام آرزوهای خود را در عالم خواب ودر مرحله وجودمشاهده می کند وسوم خواب هایی که به آن خواب پریشان می گویند به گونه ای که آنقدر وحشتناک وطاقت فرساست که شخص در خواب فریادش بلند می شود، زبانش می گیرد،تمام بدنش می لرزد تاجایی که از صدای دادوفریادخود بیدار می شود؛ عالم برزخ هم ،این چنین است. لهذا اکثر مردم که نه ایمان خالص دارندونه کافر محضند در عالم برزخ دربی خبری به سرمی برند؛ حتی درمواردی بیان شده که سوال و جواب از آنها هم ، در قیامت خواهد بود.اما درموردمومنین محض خداوندمی فرماید : « فروح وریحان وجنت النعیم» ارواح مومنین عالم برزخ را در« روح وریحان برزخی »می گذرانند تا اینکه تکامل لذت ورضایت رادرقیامت دربهشت پر نعمت که برای اصحاب یمین هم سلام است وهم سلامتی سپری کنند . اما در مورد ارواح کافرین محض درعالم برزخ، قرآن مجید می فرماید:« اما ان کان من المکذبین الضالین فنزل من حمیم وتصلیه الجحیم » که مقصود از « نزل حمیم» پیش غذایی ازآب چرک جوشان (پذیرایی درقبر ) واز « تصلیه الجحیم» فرو افتادن در آتش آخرت است. با نگاهی بر ادله قرآنی بر اثبات وجود برزخ  چند نکته رابه دست می آوریم اول اینکه عذاب برزخ وقیامت از یک سنخند .اما دربرزخ دیدن ونزدیک شدن به عذاب است . دومین نکته این است که اهل برزخ با صبح وشام دنیا در ارتباطند . چرا که برزخ ،عالم بین دنیا و آخرت است . پس مردگان نه تنها از صبح وشام دنیا به کلی منقطع نشده اند بلکه بهشت وجهنم برزخی آنها از حین مرگ وخارج شدن روح از بدن شروع می شود و به محض جداشدن روح از بدن ،بشارت به بهشت یا وعید عذاب آتش را دریافت می کنند وبه دنبالش آنان که جهنمی هستند تقاضای بازگشت به دنیارا دارند تا گذشته راجبران کنند اماهرگزبرگشتی به دنیابرایشان نخواهد بود.

 

 

شب اول قبر وسوال وجواب از اموات:

یکی از وحشتناک ترین مواقف انسان اولین شب ورود به عالم برزخ است .ازآن جایی که وحشت به معنای عدم آشنایی وبیگانگی انسان با وضعیت جدید است لذا هر چه روح با عالم معنویت بیگانه باشد وبه عکس به دنیا تعلق خاطر داشته باشد درجه وحشت وتنهاییش بیشتر است.

 

به تصریح روایات فشار قبر همان فشار بدن انسان بوسیله دو جسم است. اما این فشار به وسیله دیوارهای مثالی بر بدن مثالی صورت می گیرد واگر روح به جسم مادی اش سخت علاقه داشته باشد هیچ مانعی ندارد که این عذاب جانکاه علاوه بر وساطت بدن مثالی ، شامل بدن دنیوی هم بشود.درروایتی راوی درباره فشار قبر کسی که به دارآویخته می شود ازحضرت رضا علیه السلام سوال می کند وحضرت می فرماید:«او هم فشار قبر دارد،خدا هوا را امر می کند که اورا بفشارد.»

 

فشار قبر،تنها شامل کافران وفاجران نمی شود، بلکه مومن هم - در صورتی که مرتکب گناهان شده باشد-  مشمول این عذاب دردناک خواهد شد واین عذاب رحمتی است از جانب خداوند، برای مومنان زیرا موجب خروج مومن از گناه شده وبعد از آن در نعیم برزخ و قیامت به سر خواهد برد .

 

اما در مورد سوال در قبر، اباعبدا...(علیه السلام) می فرماید: «در قبر سوال نمی شود مگر از ایمان محض وکفر محض و خالص (یعنی از عقاید سوال می شود) ودیگران را متعرض نمی شوند.»

 

شهیدثانی -رحمه الله علیه-  فرمودند: « در قبر وعالم برزخ از مومن وکافر محض به تفصیل سوال خواهد شد یعنی این که از کلیه اصول عقاید وفروع آن ، مثل نماز ، روزه ،حج ،جهاد و...سوال می شود. اما از کسانی که ضعیف العقل هستند ویا حجت الهی در ایمان بر آنها ثابت نشده به طوراجمال از کفر و ایمانشان بازجویی می شود.»

 

از بیانات علما وبزرگان بدست می آید که چهارگروه ( اطفال- افراد کم عقل- جاهل قاصر وکسی که فسق عملی ندارد)عذاب برزخی ندارند . زیرا یا امکان دسترسی به عقاید صحیح ولوازم ایمان رانداشته اند ویا مستضعف فکری ، فرهنگی ویاعقب افتادگان فکری هستند.نکته مهم دیگری که باید درآن تامل کرد این است که پس از مرگ ، دفتر اعمال انسان بسته نمی شود زیرا بعضی از اعمال متوفی اعم از سیئه وحسنه می تواند اثرات منفی ویا مثبت ماندگاری برفرد ویا جامعه بگذارد . وتا زمانی که آن اثر باقی است به مناسبت آن اثر روح هم در عذاب ویا آرامش باقی می ماند . لذا ثواب کارهای خیر انسان بعد از مرگ هم برای میت نافع است .در روایتی از اباعبدالله (علیه السلام) به پنج خصلت اشاره شده که پس ازمرگ به میت نفع می رساند :

 

 فرزند صالح میت که برای او طلب مغفرت می کند.

▀  کتابی که میتی نوشته وموجب هدایت جامعه شده.

 چاهی حفر کرده باشد که مردم از آن نفع ببرند.

 نهالی کاشته باشد که مردم از میوه وسایه آن استفاده ببرند .

 صدقه جاریه ای که بعد از مرگ برای میت جاری باشد سنت حسنه ای که بعد از مرگ او باقی باشد.

 

 

علاقه روح به قبر ودیدار اموات از خانواده:

براساس روایات فراوان بدون هیچ تردیدی می توان گفت که روح به قبر ومدفن خویش عنایت وتوجه خاصی دارد وعلتش می تواند چند چیزباشد:

محل دفن، آخرین مرحله ازنشئه دنیا واولین مرحله از سفر اخروی اوست لهذا این خاطره را روح هرگز فراموش نمی کند.

قبر متوفی محل اجتماع خویشان است که به یاد او گرد هم جمع می شوند وکارهای خیر چون تلاوت قرآن وخیرات ومبرات انجام می دهند .

متوفی عنایت خاصی به زائرین قبرش دارد.بنا براین مردگان از آنچه بر بندگان می  گذرد بی خبر نیستند به خصوص زمانی که زندگان بر مزارشان می آیند وآنهارا با کارهای خیرشان شادمان می سازند.

 

در زمینه دیدار اموات از خانواده ،«اسحاق بن عمار»ازابی الحسن (علیه السلام) سوال کرد:« آیا شخص مومنی که از دنیا می رود پس از مرگ از خانواده خود دیدارمی کند؟» حضرت پاسخ می دهند. « بلی»، بعد پرسید :«چه مدت وهر چند وقت یکبار؟» حضرت درپاسخ فرمودند: «به اندازه فضیلت ومنزلتی که نزد خدا دارد، بعضی هر روز ، بعضی دو روز یک باروبعضی هرسه روز یک بار.»اسحاق می گوید: من درضمن کلام حضرت فهمیدم که کمترین مدت درهرجمعه است. بعد سوال کردم درچه ساعتی ؟ فرمودند:« در نزد زوال شمس ، یعنی ظهر ویا قبیل آن»(شاید منظور اوقات نماز باشد) سپس فرمودند:« خداوند ملکی را همراه میت می فرستد که به او آنچه را شادش می گرداند نشان دهد وآنچه را موجب کراهتش می شود ازاو بپوشاند ، لذا بر می گردد در حالتی که چشمش به دیدار آنها روشن است. ‍›› امام صادق (علیه السلام) می فرماید :«هیچ مومن وکافری نیست مگر این که بعد از زوال شمس نزد کسانش می آید واگر مومنی ببیند اهلش کارهای نیک انجام می دهندخدارا شکرمی گویدواگر کافر ببیند اهلش کارهای ناپسند انجام می دهند حسرت وافسوس می خورد.

 

اموات از خیرات ومبراتی که به آنها داده می شود آگاهند. چه بسا سبب نجات آنها از عذاب برزخی شود . حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید:«همانا میت به سبب ترحم واستغفاری که برایش انجام شده شاد می شود همانطوری که انسان زنده به سبب هدیه ای که به او می دهند خوشحال می شود.» وفرمودند:«هر مسلمانی که عمل صالحی برای میتی انجام دهد، ثواب آن عمل برای خودش مضاعف می گردد ونفعش به میت هم می رسد.»

 

«حبه العرنی» می گوید:« با امیرالمومنین به طرف پشت شهر (کوفه) روان شدیم. حضرت دروادی السلام توقف نمود، (در وضعیتی بودند) که گویی اقوامی را مورد خطاب قرار داده اند. من هم با ایشان ایستادم تا خسته شدم و...بالاخره بلند شدم وعبایم را جمع کرده وعرض کردم یا امیرالمومنین! من از این طول قیامتان دلم به حال شما می سوزد (لطفا) ساعتی استراحت کنید. آن گاه عبایم را پهن کردم تا حضرت روی آن بنشینند ، فرمود : « یا حبه ( این جایی که ما هستیم ) یا محل گفتگوی مومن است یا محل نشست و برخاست او . » عرض کردم راستی آن ها چنینند (دراین جا حضور دارند ) ؟ فرمود:« آری . اگر پرده از چشم تو برداشته شود خود خواهی دید آن ها دسته دسته دور هم گرد آمده و باهم به گفتگو نشسته اند » عرض کردم : « جسمند یا روح ؟» فرمود : « روحند . مومنی نمی میرد مگر آنکه به روحش گفته می شود به وادی السلام ملحق شو . زیرا آنجا سرزمینی است متصل به بهشت عدن »

 

بنابراین مومنین به بقاء روح در عالم برزخ معتقدند و مرگ را تولد تازه ای می دانند که اموات در هر مرحله ای از آن آگاهتر و بیناتر از زندگی دنیوشان هستند به گونه ای که ارتباط روحی آن با بازماندگانشان قطع نمی شود . و حتی از طریق خیرات و صدقات و کارهای نیک آن ها بهره هم می برند .اما در مقابل کفار و کسانی که به بقاء روح اعتقاد ندارند ، عدم ارتباط ارواح مردگان را با دنیا ناشی از طول زمان و بعد مکان می دانند آن هم به علت جام مرگی است که مردگانشان نوشیده اند که دیگر پس از آن حرکاتشان به سکون تبدیل می شود .

 اقتباس از نهج البلاغه

    تلخیص بازنویسی : حسینیان

«توکل‏» در احادیث اسلامى

۱- رسول خدا(ص)  «من سره ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على الله;

 کسى که دوست دارد قوى‏ترین مردم باشد بر خدا توکل کند»!

 

2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(ع) آمده است: «فى التوکل حقیقة

الایقان; حقیقت‏یقین در توکل است‏»!

 

3-  در داستان ابراهیم(ع)  مى‏خوانیم: هنگامى که ابراهیم(ع) را در

منجنیق گذاشتند عمویش آزر آمد و یک سیلى محکم به صورت او زد و گفت:

 از مذهب توحیدیت‏بازگرد!(ابراهیم اعتنایى به او نکرد) در این هنگام خداوند

 فرشتگان را به آسمان دنیا فرستاد تا نظاره‏گر این صحنه باشند، همه

موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهیم(ع) را کردند، از جمله زمین گفت:

«پروردگارا! بر پشت من بنده موحدى جز او نیست و هم اکنون در کام آتش

 

فرومى‏رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشکلش را حل مى‏کنم، جبرئیل در

منجنیق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهیم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟

 ابراهیم گفت: «به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!» در اینجا بود که

 جبرئیل انگشترى به او داد که این جمله‏ها(که در واقع دستور نجات بود) بر

 روى آن نوشته شده بود: لا اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى

الله، اسندت امرى الى الله، و فوضت امرى الى الله!(این جمله‏ها که مفهوم

واقعیش همان توکل همه جانبه بر خدا بود، کار خود را کرد، و هنگامى که

ابراهیم(ع) به میان آتش پرتاب شد به تعبیر روایت: «اوحى الله الى النار

کونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهیم من البرد حتى قال: و سلاما على

ابراهیم; در این هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد که سرد شو! آتش آن چنان

 سرد شد که دندانهاى ابراهیم به هم مى‏خورد، سپس خطاب آمد و سلاما على

ابراهیم سرد و سالم باش براى ابراهیم (در این هنگام آتش به محیطى آرام‏بخش

 مبدل گشت) و جبرئیل در کنار ابراهیم قرار گرفت و با او به گفتگو

نشست‏».

نمرود از فراز جایگاه خود چنین گفت: «من اتخذ الها فلیتخذ مثل اله ابراهیم;

 اگر کسى مى‏خواهد معبودى براى خود برگزیند همانند معبود ابراهیم(ع) را

انتخاب کند»!

 

آرى توکل بر خداست که آتش‏ها را به گلستان مبدل مى‏کند، توکلى همچون

توکل ابراهیم که حتى از دست زدن به دامان جبرئیل احساس دورى از خدا

مى‏کند و معتقد است‏باید آب را از سرچشمه گرفت تا صاف‏تر و زلال‏تر باشد!

 

4- امام صادق(ع) در تعبیر دیگرى مى‏فرماید: «ان الغنى و العز یجولان

 فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطناه; توانگرى و عزت پیوسته در حرکتند

هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى‏کنند». 

 

یعنى قلبى که کانون توکل بر خداست هم احساس بى نیازى از ماسوى الله

مى‏کند و هم احساس عزت و قدرت، چرا که تکیه بر قدرتى کرده که بالاتر از

 همه چیز است، تکیه‏گاهى بى نیاز از همه کس و همه چیز و قدرتى شکست

ناپذیر.

5- در حدیث دیگرى همین معنى با تعبیر لطیف دیگر از امام باقر(ع) نقل

شده است، فرمود: «من توکل على الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم; هر

کسى که توکل بر خدا کند مغلوب نمى‏شود و کسى که به دامن لطف خداوند

چنگ بزند شکست نمى‏خورد». 

 

فاطمه امیریان