<><><>
یا هو
چرا محبّتمان به خداى متعال کم است ؟
معرفت خیلى مهمّ است و محبّت شاید نتیجه ی معرفت باشد. ما تا اندازه اى که معرفت به خدا داریم محبّت نداریم والاّ باید منفجر شویم. چون معرفت ما مشکوک است و جدّى نیست والاّ خدائى که از رگ گردن به تو نزدیکتر است، خدایى که این همه مهربانى می کند، چطور شب می خوابى و یک «یا اللّه» نمی گویى؟ چطور می خوابى و لحظاتى از محبت شدید به خدا گریه نمی کنى؟ چطور خدا را از خودت جدا مىدانى؟
همه جا هست اگر دوستش ندارى، نافهمى، غافلى، لذا غفلت نداشته باش. موقع خواب بگو: «یا اللّه» چطور وقتى می خواهى چشمت به زنها نیفتد «یا اللّه» می گویى، شیطان را از خودت دور کن و «یا اللّه» بگو.
اگر انسان معرفت پیدا کند محبّت هم پیدا می شود و وقتى محبّت پیدا شد انسان نمىتواند به یاد محبوبش نباشد. لذا کوشش کنید معرفتتان را به ذات مقدّس پروردگار از طریق فکر در آیات آفاقیّه و انفسیّه زیاد کنید.مقدارى در خودتان فکر کنید، در نعمتهاى پروردگار فکر کنید، یک مقدارى هم از روایات و گفته هاى دانشمندان کمک بگیرید چون وقتى معرفت زیاد شود خواهىنخواهى محبّت هم زیاد می شود.
چگونه مىتوان به خداى تعالى محبّت داشت؟
یکى از صفات مؤمن و علائم مؤمن این است که خداوند را بیشتر از همه چیز دوست داشته باشد.
کسانى که ایمان به خداوند دارند حبّشان به خداى تعالى شدیدتر است تا دیگر افراد و نقطه ی حسّاس محبّتشان تعلّق به ذات اقدس متعال دارد و هر چیزى که تعلّقش به خداوند بیشتر باشد آن چیز را بیشتر دوست دارند. اگر محبّت انسان حساب شده باشد طبعا محبّت و علاقه به متعلّقات محبوب هم دارد. یعنى هر چیزى که تعلّقش به محبوب بیشتر باشد بیشتر دوست دارد و هر چیزى که تعلّقش به محبوب کمتر باشد کمتر دوست دارد. ما می گوییم خدا را دوست داریم در حالى که در عمل شاید خداوند در صف آخر باشد! به جهت اینکه ما محبّتمان به هر چیزى بیشتر باشد به همان چیز بیشتر اهمیّت مىدهیم. مثلاً گاهى انسان به خاطر زن و فرزند و زندگى و حتّى رفیق به معصیت می افتد و گاه گاهى هم متوجّه معصیتش می شود و بعد هم می گوید: خدا چه کار کند فلانى را که مرا به معصیت انداخت!
خداى تعالى در آیه اى از قول بندگانش در روز قیامت می فرماید: اى کاش من با فلانى دوست نمی شدم چرا که مرا از خداوند دور کرد.
البتّه درست است که رفیق بد انسان را از خدا غافل می کند ولى اگر انسان قوى باشد و داراى قدرت روحى باشد او باید رفیقش را به خدا نزدیک کند و در آن شخص تأثیر بگذارد.
خیلى از افراد بودند که با داشتن رفیق خوب به خداوند عزّوجل نزدیک شدند.
کسى که ضعیف است تحت تأثیر شخص قوى قرار می گیرد و اگر انسان قوى باشد باید محیط را تحت تأثیر خودش قرار دهد و یا لااقل آن قدر محکم باشد که دیگران در او اثر نگذارند.
خداى تعالى در قرآن شریف می فرماید: بگو آیا پدران و یا فرزندانتان و یا اموالتان نزد شما محبوب ترند یا خدا؟
اگر کسى محبّت به خدا نداشته باشد آن طورى که باید داشته باشد و در این مرحله بماند مثل مرده اى است متحرّک که در مادّیت و محبّت به غیر خدا مرده است، در حالى که انسان باید به خداوند و بعد به متعلّقاتش عشق بورزد. متعلّقات خداوند که هستند؟ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام .اینها تعلّقشان به خداوند از هر موجودى بیشتر است چرا که اینها ید اللّه هستند، اُذُن اللّه هستند، وجه اللّه هستند، لسان اللّه هستند، عین اللّه هستند و بالاخره نفس اللّه هستند
راه رسیدن به خدا چیست؟ و چه چیزهایى انسان را از خداى تعالى دور می کند؟
وقتى ما به فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله اظهار محبّت کردیم و اجر رسالت رسول اللّه صلی الله علیه وآله را ادا کردیم یک راهش این است که قبرشان را زیارت کنیم .
کسى که می خواهد به سوى ربّش راهى پیدا کند، راه واقعى توحید را پیدا کند باید اظهار محبّت به فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله بکند. به خدا قسم رسیدن به خدا هیچ راهى ندارد جز اظهار محبّت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام.
ده میلیون مرتبه «یا هو» گفتن، نه صد مرتبه «یا اللّه» گفتن اگر از طرف خاندان عصمت علیهم السلام نباشد ارزش ندارد محبّت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است که اگر آنها گفتند بگو «یا على» بگو، اگر آنها گفتند بگو «یا اللّه» بگو، اگر آنها گفتند بگو «یا مقلّب القلوب و الابصار» باید بگوئیم، هر چه گفتند مطیع باشیم، این راه رسیدن به خدا است. اگر می خواهید به خدا برسید هیچ راهى ندارد جز این یک راه: «انّک لمن المرسلین على صراط المستقیم» معناى این آیه این است که همین کارها را از صراط مستقیم سخنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله باید انجام دهید، همین شما را به خدا می رساند. منتهى چون منظّم نیست یک قدرى شما را بالا می برند باز گناه می کنید پائین می ائید، همین طور متوقّف هستید، اگر قول دهید که گناه نکنید گناهانى که آسان است ولى نزد خدا بزرگ است مثل غیبت و تهمت انجام ندهید. مثل کسى که خودش را کثیف می کند و حمام می رود و خودش را می شوید این آدم متوسط تمیز مىماند ولى تمیز صد درصد نیست. ما می رویم در جامعه گناه می کنیم مخصوصا گناه غیبت، یا در حرم مام رضا علیه السلام گناه می کنید، هر کس حرم على بن موسى الرضا علیه السلام برود مثل این است که از مادر متولّد شده است و هیچ گناه ندارد.البتّه بعضى از گناهان مثل حقّ الناس، گناهانى مثل ترک کردن نماز باید جبران شود، نماز را که نخوانده بخواند پاک پاک می شود. کسى را در حرم دیده است که گفت فلانى ریاکار است، با این حرف تمام زیارتش را به باد داده است مثل کیسه اى که پر از جواهر کرده بعد سوراخ می شود و می ریزد. وقتى که گناه را ترک کردید مثل سفینه ی فضانورد بالا می روید یعنى انسان کارهاى ثواب را انجام دهد و کارهاى گناه را ترک کند.
مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانی از اولیا خدامی گفتند: دل کسى را محزون نکن و نرنجان این حزن او یک واکنش دارد به سراغ تو می اید و تو را مریض می کند، بىحال می کند، تو را کم توفیق می کند، کم پول می کند اینها واکنش دارد هیچ هم متوجّه نیستیم، رسیدیم به یک نفر، به او اعتنا نکردیم، بىجهت خبرى را به او داده ایم و بعکس هر چه افراد بتوانند افرادى را از خود خوشحال کنند روحشان ترقّى می کند نه مثل کسى که می گوید ما فلان نماز را خواندیم یا مستحبّات را انجام دادیم ولى ترقّى نکردیم نه، ترقّى می کنى ولى زبانت نمی گذارد.
حتّى اگر می خواهید غذاهائى بخورید که براى همسایه هایتان عطرى دارد مثلاً دود کباب راه انداختى یک لقمه اى به او بده اگر نمىتوانى مخفى کنى که بویش به مشام او نرسد، نکن. در جاهائى که فقیرنشین است انسان نباید حتّى نانش را نشان دهد.
۱- رسول خدا(ص) «من سره ان یکون اقوى الناس فلیتوکل على الله;
کسى که دوست دارد قوىترین مردم باشد بر خدا توکل کند»!
2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(ع) آمده است: «فى التوکل حقیقة
الایقان; حقیقتیقین در توکل است»!
3- در داستان ابراهیم(ع) مىخوانیم: هنگامى که ابراهیم(ع) را در
منجنیق گذاشتند عمویش آزر آمد و یک سیلى محکم به صورت او زد و گفت:
از مذهب توحیدیتبازگرد!(ابراهیم اعتنایى به او نکرد) در این هنگام خداوند
فرشتگان را به آسمان دنیا فرستاد تا نظارهگر این صحنه باشند، همه
موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهیم(ع) را کردند، از جمله زمین گفت:
«پروردگارا! بر پشت من بنده موحدى جز او نیست و هم اکنون در کام آتش
فرومىرود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشکلش را حل مىکنم، جبرئیل در
منجنیق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهیم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟
ابراهیم گفت: «به تو نه! اما به پروردگار عالم آرى!» در اینجا بود که
جبرئیل انگشترى به او داد که این جملهها(که در واقع دستور نجات بود) بر
روى آن نوشته شده بود: لا اله الا الله محمد رسول الله، الجات ظهرى الى
الله، اسندت امرى الى الله، و فوضت امرى الى الله!(این جملهها که مفهوم
واقعیش همان توکل همه جانبه بر خدا بود، کار خود را کرد، و هنگامى که
ابراهیم(ع) به میان آتش پرتاب شد به تعبیر روایت: «اوحى الله الى النار
کونى بردا، فاضطربت اسنان ابراهیم من البرد حتى قال: و سلاما على
ابراهیم; در این هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد که سرد شو! آتش آن چنان
سرد شد که دندانهاى ابراهیم به هم مىخورد، سپس خطاب آمد و سلاما على
ابراهیم سرد و سالم باش براى ابراهیم (در این هنگام آتش به محیطى آرامبخش
مبدل گشت) و جبرئیل در کنار ابراهیم قرار گرفت و با او به گفتگو
نشست».
نمرود از فراز جایگاه خود چنین گفت: «من اتخذ الها فلیتخذ مثل اله ابراهیم;
اگر کسى مىخواهد معبودى براى خود برگزیند همانند معبود ابراهیم(ع) را
انتخاب کند»!
آرى توکل بر خداست که آتشها را به گلستان مبدل مىکند، توکلى همچون
توکل ابراهیم که حتى از دست زدن به دامان جبرئیل احساس دورى از خدا
مىکند و معتقد استباید آب را از سرچشمه گرفت تا صافتر و زلالتر باشد!
4- امام صادق(ع) در تعبیر دیگرى مىفرماید: «ان الغنى و العز یجولان
فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطناه; توانگرى و عزت پیوسته در حرکتند
هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مىکنند».
یعنى قلبى که کانون توکل بر خداست هم احساس بى نیازى از ماسوى الله
مىکند و هم احساس عزت و قدرت، چرا که تکیه بر قدرتى کرده که بالاتر از
همه چیز است، تکیهگاهى بى نیاز از همه کس و همه چیز و قدرتى شکست
ناپذیر.
5- در حدیث دیگرى همین معنى با تعبیر لطیف دیگر از امام باقر(ع) نقل
شده است، فرمود: «من توکل على الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم; هر
کسى که توکل بر خدا کند مغلوب نمىشود و کسى که به دامن لطف خداوند
چنگ بزند شکست نمىخورد».
فاطمه امیریان